آقای خوزه
آقای خوزه از اهالی سابق و نه چندان شنگول برزیلی است که معتقد است باید خودت را سروته از درخت چنار آویزان کنی تا کتابی را که می خوانی بهتر بفهمی
من
آقای خوزه را دوست دارم ولی ایشان مرا دوست ندارند.
ایشان اصولا هر کسی را که در مکتب ایشان غیبت کند را دوست ندارد و او را چیزی شبیه اعدام صحرایی می کند.
من آقای خوزه را دوست دارم
.
.
.
آخر داستان رعد برق هولناکی بر سر من فرود خواهد آمد و چشمانم از جمجمه ام به بیرون پرت می شوند
گراز قهوه ای رنگی که مشغول خوردن یکی از چشمان من است از صدای به زمین خوردن جنازه سوخته و خشک من می هراسد و سراسیمه چشم دیگر مرا زیر سم هایش له می کند
او به سمت پاچه خوار داستان دیگری می دود.
همیشه پاچه خواران به طرز اسفناکی در آخر داستان می میرند
من
آقای خوزه را دوست دارم ولی ایشان مرا دوست ندارند.
ایشان اصولا هر کسی را که در مکتب ایشان غیبت کند را دوست ندارد و او را چیزی شبیه اعدام صحرایی می کند.
من آقای خوزه را دوست دارم
.
.
.
آخر داستان رعد برق هولناکی بر سر من فرود خواهد آمد و چشمانم از جمجمه ام به بیرون پرت می شوند
گراز قهوه ای رنگی که مشغول خوردن یکی از چشمان من است از صدای به زمین خوردن جنازه سوخته و خشک من می هراسد و سراسیمه چشم دیگر مرا زیر سم هایش له می کند
او به سمت پاچه خوار داستان دیگری می دود.
همیشه پاچه خواران به طرز اسفناکی در آخر داستان می میرند
3 Comments:
خوب شد آخرش اعتراف کردی!
چون من خودم شاهد بودم که تو اقای خوزه را دوست نداشتی ولی آقای خوزه به تو لبخند میزد و تو همچنان دوستاش نداشتی.
By Anonymous, At 10/15/2006 3:44 PM
This comment has been removed by a blog administrator.
By An Amateur Social Photographer, At 10/18/2006 3:59 AM
i wonder if this means that i am a "pachekhaar" becaue i know that i will die tragically.
hope that life is treating you real well pesaramu :)
By Anonymous, At 10/18/2006 4:03 PM
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home