{AnE.MnP} An Empty Chalice
جام تهی - پر کن پیاله را
پرکن پياله را
كه اين آب آتشين
ديري است ره به حال خرابم نمي برد
اين جامها
كه در پي هم مي شود تهي
درياي آتش است كه ريزم به كام خويش
گرداب مي ربايد و آبم نمي برد
من با سمند سركش و جادويي شراب
تا بيكران عالم پندار رفته ام
تا دشت پر ستاره انديشه هاي ژرف
تا مرز ناشناخته مرگ و زندگي
تا كوچه باغ خاطره هاي گريز پا
تا شهر يادها
ديگر شرابم جز تا كنار بستر خوابم نمي برد
پر كن پياله را
هان
اي عقاب عشق
از اوج قله هاي مه آلوده دور دست
پرواز كن
به دشت غم انگيز عمر من
آنجا ببر مرا كه شرابم نمي برد
آن بي ستاره ام كه عقابم نمي برد
در راه زندگي
با اين همه تلاش و تقلا و تشنگي
با اين كه ناله ميكشم از دل
كه آب
آب
ديگر فريب هم به سرابم نمي برد
پر كن پياله را
2 Comments:
آخ جان، فارسی. آقا اومدم اینجا هم یه ابراز ارادتی کرده باشم
Sorry for English....
I AM BACKKKKKKKKK!!!!!!!!!!!!!!!!
By Farid, At 7/07/2005 1:29 AM
عجبی فارسی نوشتی.فارسیییییییییییییی
By Anonymous, At 7/09/2005 5:16 PM
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home